سلام دوستان نازنینم وقتی میرفتم دلی همراهم بود.. دلی که نمایندهی دلهای پاک و عاشق شما بود.. اما جا گذاشتم همه چیز را.. هم دل خودم را و هم دلهای شما را.. چه کنم خودتان وکالت داده بودید و خودتان دلهایتان را همراهم کرده بودید.. جا گذاشتم همهی بود و نبودمان را در صحن مسجدالنبی، پشت به قبله و روبهروی قبهالخضرا.. روبهروی صورت مهربان پدری نازنین.. همان جا که برایتان گفته بودم که پدر دارد به بچههایش سلام میکند.. اما به قولی که داده بودم عمل کردم.. همه جا به یادتان بودم.. هرجا که دستی بر سینه میگذاشتم نامتان را و تصویرتان را مرور میکردم و سلامتان را میرساندم.. هرجا که اشکی نثار خاکی خشک و گرم میساختم.. هرجا که نمازی را هدیه ی بزرگی میکردم.. با من بودید و در کنارم... با من بودید روبهروی ناودان طلا.. با من بودید کنار مستجار که دعای فرج را یادآوری تان میکردم.. با من بودید وقتی در حجر اسماعیل چنگ در دامن کعبه زده بودم و با شما میخواندم که اللهم انی لما انزلت الی من خیر فقیر.. با من بودید وقتی در طواف میخواندم سائلک فقیرک مسکینک ببابک فتصدق علیه بالرحمه.. با من بودید همه جا و همه وقت.. همه جای بهشت و همه وقت دوازده روز ملکوتی نقشتان ثبت تمام خاطراتم بود..
پ ن: تشکر میکنم از محبت همهی دوستان.. مدیر اینجا شماها هستید و ما خدمتگزاری کوچک.. الان محدثه مرکباتی آنجاست.. خوش بهحالش.. حتما به یادمان خواهد بود..